کد مطلب:130081 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:269

سخنرانی 15
بسم اللَّه الرحمن الرحیم

الحمدللَّه رب العالمین باری ء الخلائق اجمعین والصلاة والسلام علی خاتم النبیین أبی القاسم محمد و آله الطاهرین.

در سخنرانی گذشته خطبه ی امام چهارم زین العابدین علیه السلام در مركز حكومت به عرض شما شنوندگان محترم رسید، در قسمتی متن عربی و ترجمه ی فارسی در قسمتی هم فقط ترجمه ی فارسی آن را شنیدید و قطعاً صراحت و شجاعت و بزرگی روح امام زین العابدین علیه السلام را تصدیق كردید و ستودید و ضمناً به ارزش اینگونه خطبه ها و لزوم این گفتارها در چنان وضعی و با چنان دستگاهی توجه كردید و نیك دانسته شد كه اینگونه خطبه ها و سخنرانیها چنان نبوده است كه بر اثر تحریك عواطف و ناراحتیهای روحی و فشار مصائب گفته شود، آنچه مردان و زنان اهل بیت در سفر شهادت و اسارت گفته اند و روی صفحه ی تاریخ آمده است سخنانی است كه روی نقشه ی دقیق و منظمی هر قسمت در جای خود و در حدود لزوم و فرصت گفته شده او چنانكه امام علیه السلام می دانست كه چه می كند و كجا می رود و نتیجه ی كار او چه خواهد بود، اینان هم در كار خود بصیرت كامل داشتند و در هر كجا كه احساس لزوم و ضرورت سخن گفتن می كردند، تمام تألمات روحی و افسردگیهای خود را كنار می گذاشتند و حقایق را چنان بی پرده می گفتند كه دیگر راهی به مبهم ساختن و تحریف كردن آنها باقی نماند. اما قطعی است كه بیشتر مردم در آن تاریخ از عمق این گفتارها و حساب دقیق این گویندگان آگاه نبودند، و بسا كه راجع به همین خطبه ی امام چهارم چنان فكر می كردند كه جوانی سوگوار و داغدار با عواطف تحریك شده سخنی می گوید و داد


می زند و آهی می كشد. اما فردا كه آرامش خاطری پیدا كرد و داغ وی كهنه شد خودش هم از این سخنان و از آنچه گفته است بی خبر خواهد بود. اینان نمی دانستند كه قلم توانای تاریخ بدون انتظار هیچ گونه پاداش برای نوشتن و ثبت كردن هر كلمه ای كه از دهان اینان درآید آماده است و همه را با كمال امانت ضبط می كند و با كمال شجاعت تحویل تاریخ می دهد، قلم تاریخ نه تنها خطبه ی امام چهارم را ضبط كرد، بلكه سخنان یزید و اشعار او را هم ضبط كرد و تحویل تاریخ داد و این و آن را پهلوی هم آورد تا مردم در یك صفحه تاریخ بخوانند كه علی بن الحسین علیهماالسلام در شهر دمشق با كمال افتخار می گفت:

«انا ابن مكة و منی، انا ابن زمزم و صفا، انا ابن من حمل الركن بأطراف الرداء» [1] منم پسر مكه و منی و منم پسر زمزم و صفا، منم فرزند رسول خدا، اما چون به صفحه ی دیگر تاریخ بنگرند در آنجا بخوانند كه یزید فریاد می زد و می گفت:



لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء و لا وحی نزل



یعنی حساب وحی و پیامبری در كار نبود، بنی هاشم می خواستند به این بهانه با مردم بازی كنند و بر آنان حكومت كنند، راستی اگر یزید از خدا نمی ترسید و از رسول خدا شرم نمی كرد چرا از قدرت تاریخ نمی ترسید؟! و چرا بیم آن نمی داشت كه آنچه می گوید و می كند و می اندیشد همه را خواهند نوشت و به آیندگان خواهند سپرد و به صورت كتاب درخواهد آمد و در كتابخانه های دنیا با كمال مراقبت نگهداری خواهند شد و از میان بردن یك سخنرانی علی بن الحسین علیهماالسلام یا دختر امیرالمؤمنین در صورتی امكان پذیر خواهد بود كه تمام كتابخانه های دنیا از میان برود و همه ی اسناد تاریخی نابود شود، تاریخ نامه عمل گذشتگان و آیندگان است، تاریخ آئینه ای است كه هركس را با همان قیافه ای كه داشته نشان خواهد داد.

اشخاص از میان می روند ملتها جابجا می شوند اما در نشیب و فراز ملتها و


رفت و آمد دولتها تاریخ همچنان بر سر جای خود ایستاده است و با كمال مراقبت بر نیك و بد اشخاص و رفت و آمد ملتها نظارت می كند و حساب این را با آن و قیافه ی آن را با این اشتباه نمی كند و گناه كسی را به گردن كسی دیگر نمی گذارد. «تلك امة قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم و لا تسئلون عما كانوا یعملون» تاریخ، عملها را برای حساب دنیا می نویسد و فرشتگان خدا برای حساب آخرت و كسی كه از حساب خدا هم نترسد باید از حساب تاریخ بترسد و بداند كه این نامه ی عمل هم كوچك و بزرگی را فروگذار نمی كند و همه را به حساب اشخاص و امتها می گذارد. زینب كبری دختر امیرالمؤمنین علیه السلام در قسمت دو خطبه ای كه در شام ایراد كرد همان خطبه ای كه قسمت اول آن در سخنرانیهای گذشته به عرض شما رسید یزید را اولاً از حساب به آخرت بیم داد و ثانیاً از حساب تاریخ و حساب دنیا برحذر داشت و در همین قسمت بود كه به او گفت:

یزید روزی كه داوری با خدا باشد و محمد صلی اللَّه علیه و آله و سلم دادخواهی كند و اعضا و جوارحت بر تو گواهی دهند آن روز پدرت كه تو را بر مسلمانان مسلط ساخت به سزای خود خواهد رسید و آن روز دانسته خواهد شد كه ستمكاران چه مزدی می برند و جای كه بَدتَر و دارودسته كه زبونتر است، با اینكه من (ای دشمن خدا و ای دشمن پسر رسول خدا) به خدا قسم كه تو را كوچك می شمارم و قابل توبیخ و سرزنش نمی دانم، اما چه كنم چشم ما گریان و سینه ی ما سوزان است و با توبیخ و سرزنشت شهیدان ما زنده نمی شوند، حسین ما كشته شد و طرفداران شیطان ما را نزد نابخردان می برند و مزد خود را بر بی احترامی نسبت به خدا از مال خدا می گیرند. خون ما از دستهای اینان می چكد و گوشت ما از دهان ایشان فرومی ریزد و پیكرهای پاك شهیدان در اختیار گرگان و درندگان بیابان نهاده شد، اگر گمان می كنی كه امروز از كشتن ما سودی می بری فردای قیامت به زیان آن خواهی رسید، روزی كه جز عمل خویش چیزی را بدست نیاوری، روزی كه تو بر پسر مرجانه فریاد زنی و او بر تو فریاد زند، روزی كه هم تو و هم پیروانت نزد میزان عدل الهی به جان هم افتید، روزی كه می بینی بهترین توشه ای كه پدرت برای تو فراهم ساخت آن بود كه فرزندان رسول خدا را بكشی به خدا قسم كه جز از خدا نمی ترسم و جز نزد وی شكایت نمی برم.


شنونده ی محترم! تا اینجا دختر امیرالمؤمنین علیه السلام یزید را از عذاب خدا بیم داد و از حساب قیامت برحذر داشت، سپس او را به حساب تاریخ توجه می دهد و می خواهد بگوید كه اگر هم از خدا نمی ترسی و به روز حساب ایمان نیاورده ای یا در اثر گناه كردن ایمان خود را از دست داده ای، از حساب تاریخ بترس و از آنكه تاریخ تو را رسوا كند برحذر باش، برای همین مقصود بود كه دختر علی علیه السلام گفت: یزید مكر خود را بكار بر و كوشش خود را دنبال كن و هرچه می توانی بكن. به خدا قسم ننگ و رسوائی آنچه با ما كردی هرگز قابل شستشو نیست و جای این بدنامی را هرگز نیك نامی نخواهد گرفت. دختر زهرا علیهماالسلام یزید را به قدرت تاریخ توجه داد و او را از بدنامی و رسوائی و ننگ برحذر داشت، اما یزید كه گوئی عقل خود را از دست داده بود از بیان زینب استفاده نكرد و نمی توانست آینده ی تاریخ را پیش بینی كند، یزید در این موقع مصداق همان حدیثی بود كه سیوطی در كتاب جامع الصغیر از رسول خدا روایت می كند «اذا اراد اللَّه انفاذ قضائه و قدره سلب ذوی العقول عقلهم حتی ینفذ فیهم قضاءه و قدره فإذا مضی امره رد الیهم عقولهم و وقعت الندامة» یعنی هرگاه خدا بخواهد قضاء و قدر خود را به انجام رساند عقل عقلا را از ایشان بگیرد تا آنچه می خواهد درباره ی ایشان به انجام رسد و چون كارش به انجام رسید عقل را به ایشان بازگرداند، و آنگاه از آنچه كرده اند سخت پشیمان شوند. اگر عقل یزید را از وی نمی گرفتند باید می فهمید كه بعد از كشتن فرزند رسول خدا و آن همه خویشان برومند او نمی توان بر مسلمانان حكومت كرد و این فاجعه ی عظیم اسلامی را نادیده گرفت و اگر این مطلب روشن را هم درك نمی كرد باید این قدر شعور می داشت كه در اشعار خود به اساس اسلام حمله نمی كرد و تصمیم خود را بر انتقام جوئی از فرزندان رسول خدا علنی نمی گفت و وحی آسمانی و پیامبری بنی هاشم را منكر نمی شد. دختر زهرا خطبه ی خود را به شكرگزاری پروردگار خاتمه داد و چنین گفت:

شكر خدائی را كه عاقبت كار سروران جوانان بهشتی را خوشبختی و آمرزش قرار داد و بهشت را آرامگاهشان ساخت، از خدا می خواهم درجات آنان را بالا برد و از فضل خویش به ایشان هرچه بیشتر عنایت كند، چه خدا همه كاره است و توانا است.

همین خطبه ها بود كه یزید را ناچار ساخت بظاهر از ابن زیاد بیزاری بجوید و او


را لعنت كند، نوشته اند كه یزید هنگام فرستادن اهل بیت علیهم السلام به مدینه، امام چهارم علیه السلام را خواست و به وی گفت كه خدا پسر مرجانه را لعنت كند، بخدا قسم اگر من با پدرت روبرو می شدم هر پیشنهادی می كرد و هرچه می خواست قبول می كردم و تا می توانستم كاری نمی كردم كه او كشته شود؛ اما قسمت و مقدر چنان بود كه این طور پیشامد كند؛ خواهشمندم هر كاری داشتید از مدینه به من بنویسید. این سخن را یزید به قصد قربت نگفت و از ابن زیاد هم سپاسگزار بود كه امام و یاران او را كشته بود و در جواب نامه ی ابن زیاد كه راجع به اسیران اهل بیت كسب تكلیف كرده بود خود نوشته بود كه آنان را به شام روانه كند. لعن یزید بر ابن زیاد جز رنگ سیاسی نداشت و جز از فشار افكار عمومی برنخاسته بود. چه خطبه ی شام و آیاتی كه حضرت زین العابدین علیه السلام در بازار شام در جواب مرد شامی تلاوت كرد و دیگر سخنان اهل بیت كار خود را كرد و پیش از همه جا در مركز خلافت یعنی شهر دمشق و در خانه ی خلیفه، مجلس سوگواری اباعبداللَّه علیه السلام برقرار شد و زنان شامی هم از جریان صحیح فاجعه ی كربلا باخبر شدند و شاید ماه محرم سال 61 به آخر نرسید كه بیشتر بلاد اسلامی از شهادت امام علیه السلام و حتی از بیشتر وقایعی كه روی داده بود خبر یافتند و با فرونشستن رعد و برق دستگاه خلافت مردم بخود آمدند و بر آنچه روی داده بود تأسف خوردند و خود را بر یاری نكردن امام و كوتاهی در نصرت حق و بی توفیقی جبران ناپذیری كه بدان گرفتار شده بودند ملامت كردند، و تدریجاً همان تشخیص صحیح قبل از شهادت امام علیه السلام كه مردم كوفه را به دعوت امام وادار كرد سر جای خود آمد، و پس از فرونشستن گرد و غبار فتنه كه مردم را گیج و گمراه كرده بود به اشتباه خود پی بردند و در مقام چاره جوئی برآمدند، گو اینكه از دست رفتن امامی مانند حسین بن علی علیهماالسلام به هیچ وجه جبران پذیر نبود و شیون و زاری و پشیمانی مردم ناچیزتر از آن بود كه فقدان امام را جبران كند. معاویه می گفت: دنیا و روزگار عقیم است كه دیگربار فرزندی مانند علی ابن ابی طالب بیاورد، راستی چنین است و دیگر نسخه ی وجود علی علیه السلام تكرارپذیر نیست و دنیا از آوردن مثل او ناتوان است و به همین حساب از آوردن امام مانند امام حسین هم عقیم است، چه اگر چنان پدری و چنان مادری و چنان بیت طهارت و عصمتی بوجود آید، فرزندی مانند امام حسین هم


بوجود خواهد آمد.



و ما كان قیس هلكه هلك واحد

ولكنه بنیان قوم تهدما



هر زیانی را دیر یا زود می توان جبران كرد مگر زیان از دست دادن مردانی كه دیگر شرایط و اوضاع برای بوجود آمدن و تحقق یافتن شخصیتهائی نظیر آنان مساعد نیست.



هی الایام ابلتها ید الغیر

و صارم الدهر لا ینفك ذا اثر



این الاولی كان اشراق الزمان بهم

اشراق ناحیة الاكام بالزهر



جار الزمان علیهم غیر مكترث

و أی حر علیه الدهر لم یجر



و كیف تأمن من جور الزمان یداً

خانت بآل علی خیرة الخیر



شنونده محترم گفتار ما زیر عنوان بررسی تاریخ عاشورا به پایان می رسد و آخرین قسمتی كه نمی توان از گفتن آن صرف نظر كرد خطبه ای است كه امام چهارم علیه السلام در كنار شهر مدینه ایراد كرد و آنچه را در طریق این قیام مقدس دیده بود به مردم مدینه گزارش داد:

«الحمدللَّه رب العالمین، مالك یوم الدین، باری ء الخلائق اجمعین الذی بعد فارتفع فی السموات العلی و قرب فشهد النجوی، نحمده علی عظائم الامور و فجائع الدهور و الم الفجائع و مضاضة اللواذع و جلیل الرزء و عظیم المصائب الفاظعة الكاظة الفادحة الجائحة».

امام چهارم پس از حمد و ثنای پروردگار و سپاسگزاری خدا بر مصیبتهای دشوار طاقت فرسائی كه پیش آمده است تاریخ عاشورا را در چند جمله خلاصه كرد و در گفتار كوتاه و جامع خود چنین فرمود:

«ایها القوم ان اللَّه و له الحمد ابتلانا بمصائب جلیلة و ثلمة فی الإسلام عظیمة، قتل أبوعبداللَّه الحسین و عترته و سبی نساؤه و صبیته و داروا برأسه فی البلدان من فوق عامل السنان و هذه الرزیة التی لا مثلها رزیة».

از بیان امام به خوبی آشكار است كه نمی خواهد فقط به عنوان اظهار تأثر از آنچه پیش آمده است سخنی بگوید و صحنه ای تأثرانگیز بوجود آورد، بلكه می خواهد در جمله هائی اگر چه كوتاه دشمنان اهل بیت را برای همیشه سر بزیر و شرمنده سازد و


ستمگریهای آنان را در عباراتی صریح و بی پرده خلاصه كند.

فرمود: «ای مردم خدا كه او را در هر حال سپاسگزارم ما را مصیبتهای بزرگی گرفتار ساخت و در اسلام شكافی عظیم پدید آمد، پدرم اباعبداللَّه و جوانان و یاران او كشته شدند، زنان و كودكانش به اسیری رفتند، سر او را بالای نی زدند و در بلاد اسلامی گرداندند..» - آنگاه پس از چند جمله ای - گفت: ای مردم با ما چنان رفتار كردند كه گویا كافر و از دین برگشته ایم، با اینكه ما نه گناهی كرده بودیم و نه جرمی مرتكب شده بودیم و نه به اسلام خیانتی كرده بودیم، به خدا قسم كه اگر رسول خدا دستور می داد كه با ما بجنگند بیش از این كاری نمی كردند.

خطبه ی امام چهارم علیه السلام به پایان رسید و اهل بیت عصمت و طهارت به خانه های خویش وارد شدند و برای همیشه افتخار فداكاری و جانبازی در راه حق را به نام بنی هاشم ثبت كردند و نام دشمنان خود را در ردیف ستمگران و بیدادگران و جباران و زورگویان جهان قرار دادند و آن افتخار را برای خود و این بدنامی را برای دشمن با مدارك تاریخی كه در اختیار اوراق بی نظر تاریخ قرار دادند آفتابی ساختند، دیگر چه قدرتی می توانست دست تحریف به سوی تاریخ دراز كند و نیكنامی و سرفرازی را از بنی هاشم بگرداند و رسوائی و بدنامی دیگران را شستشو دهد، یا اینان را خوشنام و سرفراز و آنان را بدنام و سرافكنده گرداند با خطبه ها و گفته هائی كه از مدینه تا مكه و از مكه تا عراق و از عراق تا شام و از شام تا مدینه بر زبان توانای اهل بیت گفته و ثبت تاریخ شد، كار از آن گذشته بود كه چهره ی تاریخ را بتوان تغییر داد و قیافه هائی را كه از شهیدان راه خدا و زورگویان در تاریخ منعكس شده بود جابجا ساخت و جامه های نیكنامی و سرفرازی را از پیكر مردان راستگوی فداكار درآورد و بر تن دروغگویان و ستمگران پوشانید، یا مردمی زبون و از فضیلت بیگانه را در لباس جوانمردی و فداكاری و خدمتگزاری بر تاریخ عرضه داشت، یا كاری كرد كه تاریخ حق ناشناسی و ناسپاسی كند و خدمتهای مردان پاك بی نظری را كه جان بر سر اخلاص و ایمان و حق پرستی خویش نهاده اند نادیده بگیرد و شهادتی كه بنفع اینان در نزد وی سپرده است كتمان كند، یا دست خیانت به سوی اسناد فضیلت و بزرگی و پاكدامنی آنها دراز كند، تا روزی كه شهادت تاریخ درباره ی گذشتگان برقرار باشد به


طهارت و عصمت و ایمان و تقوی و دینداری و خداپرستی حسین بن علی علیهما الصلاة والسلام و یاران او شهادت خواهد داد و از ستمگری و زورگوئی و خودپرستی دشمنان وی سخن خواهد راند.

تاریخ تنها ملجئی است كه برای بررسی حوادث باید به آن رجوع كرد و دست به دامن آن شد چه افسانه ها و دروغهائی كه با زبان و قلم و یاوه گویان و یاوه نویسان به گوشه و كنار راه یافته است نمی تواند خاصیت نشان دادن سیمای حق و باطل را از تاریخ سلب كند و پیوسته قدرت محكمات تاریخ از متشابهات آن بیشتر بوده است و همان محكمات و قطعیات تاریخ است كه باید آن را «ام الكتاب» تاریخ شناخت و همه ی متشابهات را در روشنی رسیدگی كرد.

والسلام علیكم و رحمة اللَّه و بركاته

تا اینجا «بررسی تاریخ عاشورا» پایان پذیرفت.


این قسمت سخنرانیهائی است كه در اربعین سال 1342 شمسی و اربعین سال 1343 شمسی ایراد فرموده اند.



[1] اشاره است به داستان تعمير خانه خدا كه پس از اتمام براي كار گذاردن حجرالاسود ميان سران قوم اختلاف بود كه چه كسي افتخار بردن حجر نزديك خانه و كار گزاردن را داشته باشد و در اين گفتگو بودند كه محمد امين (ص) از باب خانه وارد شد و همگي به او رأي دادند كه او تعيين آن فرد را بنمايد و حضرت عباي خود را پهن كرده و حجر را در ميان عبا نهاد و فرمود همگي اطراف عبا را گرفتند و نزد خانه آورده و خود آن را برداشت و بجاي نهاد.